بازکاوی هدایت و ضلالت در قرآن

پدیدآورمحمد امامی

نشریهمجله الهیات و حقوق

شماره نشریه1

تاریخ انتشار1389/12/07

منبع مقاله

share 1194 بازدید
بازکاوی هدایت و ضلالت در قرآن

محمدامامی

یکی از مباحث بسیار مهم که هدف از بعثت انبیاء را بیان می‏کند و آثار تربیتی و عقیدتی متعددی بر آن مترتب است، بحث هدایت و ضلالت می‏باشد. هدف از ارسال انبیاء و تشریع قوانین الهی هدایت انسانها است در راهی که نهایت آن رستگاری و آسایش ابدی است و باید دید قرآن کریم به عنوان منبع اصلی تعالیم اسلامی، که کتاب هدایت نامیده شده و آخرین نسخه دستورات آسمانی برای انسان است، چه راهی را برای رسیدن به آن هدف متعالی پیشنهاد می‏کند و نقطه مقابل آن؛ یعنی ضلالت را در چه چیز می‏داند؟ عوامل گمراهی را در چه چیز می‏بیند و راه گریز از آن چیست؟ نقش انسان در این مورد چه مقدار است و نشانه‏های افرادی که هدایت شده، یا افرادی که دچار گمراهی شده‏اند چیست؟ آیا هدایت اختیاری و اکتسابی است یا نه و آیا همگانی است و هادیان همگان را راهنمایی کرده‏اند، یا راهنمایی آنها برای برخی از مردم می‏باشد؟
در این مقاله با استفاده از آیات، به اختصار به بررسی مسائلی که عنوان شد می‏پردازیم؛ قبل از آن که وارد اصل بحث شویم، باید دید این دو واژه در لغت و در اصطلاح قرآن به چه معنی می‏باشند.

هدایت و ضلالت در لغت

راغب هدایت را راهنمایی با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بیان کرده است.(1)
پس هدایت یعنی نشان دادن راهی که به هدف انسان منتهی می‏شود و ضلالت به معنای عدول از صراط مستقیم است و متمایل شدن از منهج اصلی؛ خواه کم باشد یا زیاد و خواه عمدی باشد یا سهوی.
واژه ضلالت، متضمن نوعی تحیّر و سرگردانی است و مراد منحرف شدن از راهی است که به مقصد منتهی می‏گردد. «ضال» به کسی گفته می‏شود که مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهی که به آن منتهی می‏شود، منحرف گردیده است.

معنای هدایت و ضلالت در قرآن

از حدود 236 مورد آیه‏ای که در قرآن راجع به هدایت آمده است می‏توان چنین برداشت نمود که هدایت به معنای «راهنمایی و ارائه طریق حق و کمال و خیر و صواب» است که گاهی در مورد انسانها به کار می‏رود؛ مانند آیه شریفه: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»(عنکبوت/ 69)؛ ما راهمان را به افرادی که برای رضای پروردگارشان تلاش کنند نشان خواهیم داد.
و گاهی در معنایی عام استعمال شده که شامل تمام موجودات است که آنها بر اساس استعداد خدادادی خود به سوی کمال هدایت می‏شوند. از آیه «ربّنا الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثمّ هدی» (طه/ 50) همین معنی برداشت می‏شود؛ چنان که مرحوم علامه از صدرالمتألهین نقل می‏کند که هدایت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوی کمال ثانوی آنها(2) که چیزهایی است که برای بقا بدان نیاز دارند. پس هدایت دارای اقسام و انواعی می‏باشد که آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

هدایت تکوینی

هدایت تکوینی ایجاد قوا، استعدادها و گرایشهای خاص در یک موجود است، به گونه‏ای که آن را به کمال شایسته خود برساند. این معنی نشانگر این واقعیت است که هر موجودی برای رسیدن به هدف معیّن خود باید راه خاصی را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگی زنبور عسل را ملاحظه نماییم، خواهیم دید این حیوان به صورت گروهی زندگی می‏کند و هر یک از اعضا مسؤولیت خاصی را بر عهده دارد و همه برای رسیدن به هدفی معیّن تلاش می‏کنند.
خالق این حیوان، چنان استعداد و غریزه‏ای را در وجود آن نهاده است که در کوهها، جنگلها و بر روی درختان لانه بسازد و هر یک از آنها بتواند وظیفه خود را تشخیص دهد و برای انجام آن به بهترین وجه تلاش نماید. خداوند متعال در این مورد می‏فرماید:
«و اوحی ربّک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون) (نحل/ 68)
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏فرماید خداوند از طریق غریزه‏ای که در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.(3)
قرآن برای هر موجودی هدایتی مخصوص و هدفی ویژه را مطرح می‏کند و خلقت آن به گونه‏ای است که به سوی آن هدف هدایت شده است. از این نظر خلقت انسان همانند موجودات دیگر است و اورگانیزم انسان به گونه‏ای است که می‏تواند نیازهای مادی خود را در جهت ادامه حیات به صورت اجتماعی همراه با تحول و تکامل و بهره‏گیری از آنچه در محیط است تأمین نماید. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادی دیگر هدفی وجود دارد و انسان همواره در جهت رسیدن به آن هدف در حال حرکت می‏باشد، استاد جوادی آملی در این باره می‏نویسد:
«... هر گونه حرکت در محدوده طبیعت همراه با هدایت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبری خواهد شد و هیچ موجود طبیعی ایستا و جامد نبوده و هیچ حرکتی نیز بدون هدف نخواهد بود.»(4)
هدایت تکوینی عام و شامل تمام موجودات می‏باشد، اما نوعی از هدایت تکوینی خاص انسان است. انسان که در دنیای آفرینش جایگاه ویژه‏ای را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدایتی خاص می‏طلبد. بیشترین قابلیتها واستعدادهای جهان خلقت در اختیار انسان قرار دارد و هدف آفرینش در مورد انسان بسیار متعالی است و قابل قیاس با هدف آفرینش در موجودات دیگر نیست؛ مثلاً هدف از آفرینش یک گیاه رشد و نمو آن، دادن شکوفه و سپس تبدیل آن به میوه یا بذر است؛ اما در مورد انسان که موجودی پیچیده است طبیعتا هدفی والاتر وجود دارد و وصول به آن مشکلتر می‏باشد و بر این اساس قوای غریزی قویتری هم در اختیار او قرار داده شده است. این قوا و استعدادها باید در مسیر صحیح خود هدایت شوند تا انسان را به هدف آفرینش برساند.
یکی از مصادیق هدایت تکوینی ویژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه یا حس حقیقت‏جویی و کنجکاوی، میل به زیبایی، میل به پرستش و... از جمله استعدادهای خاص انسانی هستند که به صورت تکوینی در وجود نوع بشر نهاده شده‏اند و به وی قدرت تشخیص خیر و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را می‏دهند. این در حالی است که تمام موجودات مادی دیگر از داشتن چنین قوا و استعدادهایی محروم هستند.

هدایت تشریعی

انسان با موجودات دیگر تفاوت اساسی دارد؛ زیرا آنها تنها دارای بعد مادی هستند و هدف نهایی از خلقتشان رسیدن به کمال در همان بُعد می‏باشد، اما ابعاد وجودی انسان فراتر از بعد مادی اوست. بعد روحی انسان بسیار پیچیده و شناخت نیازهای آن مشکل می‏باشد و در نتیجه هدایت انسان در این جهت بسیار دشوار می‏باشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوی خود و نیازهای آن را درک کند، می‏تواند به کمال مطلوب خود برسد.
حضرت علی علیه‏السلام در این مورد می‏فرماید هر کس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.(5)
از آن جا که شناخت «نفس» بسیار دشوار و حتی برای انسان بتنهایی غیر ممکن‏است، نیاز به راهنمایی و تعلیم رخ می‏نماید. انسان آزاد آفریده شده و حق انتخاب به او داده شده و از این رو دارای مسؤولیت هم می‏باشد و اکنون برای انتخاب اصلح نیاز به راهنمایی دارد؛ راهنمایی از سوی مبدئی که ویژگیهای انسان و رو حیات او را بخوبی بداند و توانایی پاسخ به نیازهای او را داشته باشد. از سوی دیگر انسان موجودی است که به صورت انفرادی نمی‏تواند زندگی کرده نیازهای خود را تأمین کند، بلکه باید در پرتو زندگی اجتماعی، افراد از تواناییهای یکدیگر برای رفع نیازهای خود بهره ببرند؛ هر چند این خود منشأ تعارضات و درگیریهایی بین آنها می‏گردد؛ چرا که همان غرایز حیوانی از قبیل نفع‏طلبی و برتری‏جویی و تفوق‏طلبی در وجود انسان نهفته شده است.
بدین سان برای برقراری توازن و جلوگیری از بروز خشونت در جوامع انسانی و نیز سوق دادن فرد و جامعه به سوی هدف آفرینش، نیاز به هدایت و راهنمایی انسان ضروری است؛ هدایت از سوی آفریننده‏ای که نسبت به خصوصیات و نیازهای انسان آگاهی کامل دارد و عناصر موثر در رسیدن انسان به آن هدف را کاملاً می‏شناسد. نقش پیامبران در این میان نشان دادن راهی است که خداوند برای رسیدن انسان به هدف آفرینش خود ترسیم نموده است. لطف الهی در این است که انسان را به سعادت و کمال برساند. وی انسان را تا حدودی از طریق خلقت و تقدیر و نیز فطرت آدمی راهنمایی کرده و سرشت انسان را به گونه‏ای قرار داده است که انسان را به سوی کمال نهایی و مطلق دعوت می‏نماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت‏اللّه‏ التی فطر الناس علیها» (روم/ 30)
فطرت انسان با گرایش به سوی خداوند که کمال مطلق است درآمیخته است، همان گونه که از امام صادق علیه‏السلام در مورد این آیه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در این جا توحید می‏باشد.(6) در برخی روایات نیز آمده است که مراد از فطرت اسلام می‏باشد، چنان که مرحوم شیخ طبرسی و برخی دیگر از مفسران این قول را برگزیده‏اند.(7)
این فطرت الهی انسان را به سوی انجام کارهای نیک و صلاح پیش می‏برد و توجه انسان را به سوی خالق و عبودیت او جلب می‏کند، لذا است که گفته می‏شود عبادت کردن و عبودیت ذاتی انسان است. شاهد بر این مدعی این است که در طول تاریخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بوده‏اند و نمی‏توان ملتی را یافت که خود را از پرستش بی‏نیاز ببیند، مگر در مواردی نادر و استثنایی.
از طرفی امروزه می‏بینیم به رغم تمام تلاشی که حکومتهای لائیک و ضددینی برای محو دین در کشورهای خود کرده‏اند، نه تنها توجه مردم به دین کاهش نیافته، بلکه گرایشهای مردم به دین و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمه‏ای جوشان در حال افزایش می‏باشد.
فطرت انسان را به سوی حق و حقیقت و کمال و سعادت دعوت و راهنمایی می‏نماید، اما خود بتنهایی قادر نیست برای همیشه انسان را راهنمایی کند و از او در مقابل امیال غریزی دفاع نماید؛ از این رو خداوند عقل را که چراغی فروزان است در اختیار انسان قرار داد. عقل رسولی باطنی است و نقش بزرگی در راهنمایی انسان به عهده دارد و لذا در مکتب اهل بیت عقل یکی از منابع علمی و فقهی شمرده می‏شود و قرآن نیز جایگاه مهمی برای عقل ترسیم کرده است. از طرفی یکی از عوامل عمده گمراهی، انحطاط و سقوط آدمی، عدم تعقل و تفکر او می‏باشد، چنان که قرآن نیز در سوره ملک از قول دوزخیان می‏فرماید:«اگر ما گوش و عقل خود را به کار گرفته بودیم، اهل آتش نبودیم.»(ملک/ 10)
با این وصف، به کارگیری عقل از سوی مردم متفاوت است و گاهی در مورد یک مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادی که با هم به نزاع می‏پردازند و کسانی که برای بشر مشکلات بزرگی می‏آفرینند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به کارگیری آن عاجز هستند و نمی‏توانند آن را راهنمای خود قرار دهند. اگر غرایز و شهوات انسان طغیان نماید چیزی از نور عقل باقی نمی‏ماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در این حال قدرت تفکر و اندیشه از او سلب می‏شود؛ از این رو عقل به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست، بلکه در مواجهه با غرائز طغیانگر قاصر است و به نیروی دیگری برای روشن کردن راه انسان نیاز می‏باشد. این نیرو همان نیروی تشریع است. تشریع یعنی وضع قانون از سوی شارع تا از بیرون انسان را هدایت کند و برای او چراغی باشد تا در پرتو آن به حیات خود ادامه دهد، از برخورد با دیگران مصون بماند، و در راه کمال و سعادت حرکت کند. این همان قوانین الهی است و افرادی که آن را از منبع اصلی دریافت می‏کنند و در اختیار مردم قرار می‏دهند، رسولان و انبیاء می‏باشند.

مراحل هدایت تشریعی

سؤالی که در این جا مطرح است این است که آیا هدایت تشریعی شامل همه افراد بشر است، یا ویژه افراد خاصی می‏باشد؟ اگر هدایت عمومیت دارد، آیا تحت شرایط خاصی انسان از آن بهره می‏برد، یا در هر شرایطی انسان می‏تواند از این مشعل فروزان سود جوید؟
از برخی تعاریف و تقسیماتی که نویسندگان و مفسران ارائه نموده‏اند چنین برداشت می‏شود که هدایت تشریعی نیز دارای مراحلی است که برخی از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخی دیگر از درجات آن در مورد افراد خاصی است که مراحل پایینتر آن را طی کرده‏اند. در این مورد راغب اصفهانی هدایت انسانها را دارای مراتب و درجاتی برشمرده است؛ از قبیل:
1. آنچه شامل تمام مکلفان است و نوع بشر از آن برخوردار می‏باشد؛ مانند عقل و استعداد و امکان تحصیل علم.(8) برای اثبات این مطلب به آیه «ربّنا الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثمّ هدی»(طه/ 50) استدلال نموده است.
البته چنین به نظر می‏رسد که در این استدلال راغب از نکته‏ای غفلت نموده است که هر چند هدایت مذکور در آیه عام و شامل نوع بشر است و همه می‏توانند از آن برخوردار باشند، ولی اختصاص به انسان ندارد و عموم کلمه «کل شی‏ء» تمام موجودات را شامل می‏شود و نمی‏توان آن را در خصوص انسان دانست، بلکه در اصل، در مورد هدایت تکوینی است؛ چنان که علامه این را می‏گوید.(9)
2. هدایت یعنی دعوت به لسان انبیاء و به وسیله وحی که این در خصوص نوع بشر است؛ چنان که آیه شریفه می‏فرماید «و جعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا» (انبیاء/ 73)
3. توفیقی که اختصاص به افرادی دارد که به دعوت رسولان و هادیان الهی لبیک گفته‏اند و مراحل اوّل و دوم هدایت را پشت سر نهاده‏اند: «الذین اهتدوا زادتهم هدی»(محمد/ 17)
«و من یؤمن باللّه‏ یهد قلبه» (تغابن/ 11)
4. هدایت انسان در روز قیامت به سوی جنت: «سیهدیهم و یصلح بالهم»(محمد/ 5)
راغب این هدایتها را مترتب بر یکدیگر دانسته، می‏نویسد آنچه فعل انسان است همان هدایت به زبان و دعوت می‏باشد و مراحل دیگر آن را فقط خداوند می‏تواند عهده‏دار گردد.
علامه حلی نیز در مورد هدایت مراحلی را قائل است و آن را به سه مرحله تقسیم می‏نماید:
1. دلالت و راهنمایی به حق و حقیقت؛ مثل «هدانی الی الطریق» که در این مورد راه به انسان نشان داده می‏شود.
2. فعل هدایت؛ یعنی نمایاندن واقعیت به انسان، به گونه‏ای که انسان به آن معتقد گردد.
3. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند کسی که دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهی نماید.(10)
بلی مرحله‏ای از هدایت است که عموم مردم می‏توانند از آن بهره برند. لطف الهی ایجاب می‏کند که همه مردم را به راه راست هدایت کند؛ زیرا او خالق و ربّ است و برای سعادت مربوب و مخلوق خود باید راه را نشان دهد. استاد جوادی آملی در این خصوص می‏فرماید:
«هدایت تشریعی نیز از خداوند است نه از آن غیر او و حتما از خداوند صادر خواهد شد... چون ربوبیت تمام ممکنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»(11)
مرحله‏ای بالاتر از هدایت نیز وجود دارد که ویژه افراد خاصّی است؛ افرادی که به ندای فطرت خود پاسخ مثبت داده‏اند، از چراغ عقل بهره گرفته‏اند و به سخن و راهنمایی رسولان و هادیان توجه کرده و در آن راه گام نهاده‏اند. آنها که با اطاعت از دستورات الهی تیرگیها را از قلب خود زدوده‏اند و پرده‏های حجاب را کنار زده‏اند، مورد عنایت خاص الهی قرار گرفته، بهتر از دیگران می‏توانند در راه رسیدن به هدف قدم بردارند.
در این جاست که خداوند هم عنایت خاصی به آنها می‏نماید و به گفته استاد جعفر سبحانی کمکهای غیبی و امدادهایی که خارج از اختیار انسان است شامل حال او می‏شود.(12)
گاهی انسان در شرایط مناسب موفق به انجام کاری می‏شود که اثر مثبت آن کار برای مدتها باقی می‏ماند. این همان توفیق و هدایت ثانوی است که مترتب بر هدایت اولی است که در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن کریم در این باره می‏فرماید هر کس پذیرای هدایت باشد، هدایت او افزایش خواهد یافت.(محمد/ 17،زمر/ 18،تغابن/ 11وبقره/ 2) از آیات نخستین سوره بقره که می‏فرماید: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین. الذین یؤمنون... اولئک علی هدیً من ربّهم»نیز می‏توان دو گونه هدایت را برداشت نمود. یک هدایت اولیه که همان پیروی از فطرت، عقل و تعالیم انبیاء است که این خود آثاری را به دنبال دارد که یکی از آنها تشکیل ملکه تقوا در انسان می‏باشد و در پی آن هدایت ثانوی متوجه انسان می‏شود که همان توفیق الهی است؛ چنان که در نقطه مقابل، ضلالت نیز همین‏گونه است و مرحله‏ای عمیق دارد که مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ یعنی بی‏توجهی به ندای فطرت و راهنمایی عقل و دستورات انبیاء باعث تیرگی قلب، حجاب و سلب توفیق می‏گردد. البته این آثار بر بی‏توجهی انسان به دستورات الهی بار می‏شود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد یا حتی آن را نخواسته باشد: «انّ الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون. ختم اللّه‏ علی قلوبهم و...»(بقره/ 6-5) و «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه‏ مرضا»(بقره/ 10)
مُهر زدن بر قلب این افراد، کر کردن آنها به گونه‏ای که کلام حق را نمی‏توانند بشنوند و نیز زیاد کردن مرض قلوب آنها از سوی خداوند است و آنها نمی‏توانند جلو آن را بگیرند؛ زیرا مقدمات آن را به سوء اختیار خودشان فراهم کرده و از مرحله هدایت اولیه استفاده نکرده‏اند و این ضلالت که فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولی است که در اختیار خود افراد بوده است.
به عنوان مثال، اگر شخصی بزرگوار و اهل جود و کرم مجلسی را برگزار کند و افرادی را دعوت نماید و سپس در آن مجلس هدایایی را توزیع نماید مسلم است کسانی از این هدایا و از الطاف صاحب کرم برخوردار می‏شوند که دعوت وی را پذیرفته و در مجلس حاضر شده‏اند؛ اما آنها که در مجلس حاضر نشده‏اند از این هدایا محروم خواهند بود و نمی‏توانند آن شخص صاحب جود و کرم را ملامت نمایند، بلکه خود آنها باید برای این محرومیت سرزنش شوند.

رابطه هدایت با آزادی

اکنون شایسته است رابطه بین هدایت و آزادی را بررسی کنیم و ببینیم آیا انسان در انتخاب راه آزاد است و در رسیدن به هدایت یا ضلالت نقش دارد، یا این که خداوند برخی را هدایت می‏کند و برخی دیگر را گمراه می‏نماید؟
بعضی از نویسندگان اهل سنت با استناد به ظاهر شماری از آیات قرآن مانند «فمنهم من هدی اللّه‏ و منهم من حقّت علیه الضلالة»(نحل/ 36) می‏گویند خداوند انسان را هدایت یا گمراه می‏کند و انسان در این زمینه نقشی ندارد؛ چنان که در آیه هدایت به خدا نسبت داده شده است. فخررازی می‏گوید خداوند ابتدا همه مردم را به وسیله پیامبران دعوت می‏نماید و سپس ایمان یا کفر را خودش در وجود افراد می‏آفریند.(13)
اما به نظر نگارنده این معنی را نمی‏توان از آیه مذکور برداشت نمود. در این آیه هدایت به خداوند نسبت داده شده است «فمنهم من هدی اللّه‏»، چه این که او است که فطرت و عقل را آفریده، پیامبران را فرستاده و زمینه هدایت را فراهم می‏کند؛ اما ضلالت به او نسبت داده نشده «و منهم من حقّت علیه الضلالة»، زیرا خود شخص است که با استفاده نکردن از فرصتهای فراهم شده به گمراهی کشیده می‏شود.
علاوه بر این در صدر و ذیل آیه کلماتی وجود دارند که می‏توانند قرینه‏هایی بر خلاف برداشت فخررازی باشند. آیه به طور کامل چنین است: «و لقد بعثنا فی کلّ امّةٍ رسولاً ان اعبدوا اللّه‏ و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی اللّه‏ و منهم من حقّت علیه الضلالة فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین»(نحل/ 36) در این آیه به ارسال پیامبران برای هر جامعه و ملتی اشاره شده است و هیچ انسانی به طور تکوینی ملتزم به پذیرش دعوت پیامبران نیست؛ چنان که هیچ کس هم از پذیرش آن منع نشده است و هیچ گونه الزامی در این مورد وجود ندارد و این که بگوییم گر چه پیامبران آمده‏اند و دعوت کرده‏اند، اما ایجاد ایمان و کفر در وجود انسانها توسط خداوند و بدون اراده انسان است به لغو بودن ارسال رسل خواهد انجامید؛ زیرا خداوند می‏توانست بدون فرستادن رسولان این کار را انجام دهد و لذا هیچ اثری بر آمدن پیامبران مترتب نمی‏شود و لغو خواهد بود. بلی، مرحله دوم هدایت که همان توفیق است در دست انسان نبوده، بلکه فعل خداوند است که البته آن هم به دنبال انتخاب خود انسان در مرحله اول و مترتب بر آن است.
قرینه دیگر بخش پایانی آیه است که می‏فرماید: «فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین» اگر ضلالت انسان اجباری باشد و انسان در تغییر سرنوشت خود هیچ گونه نقشی نداشته باشد، قرآن نباید انسان را به «سیر در زمین و مطالعه احوال گذشتگان» دعوت نماید؛ چه این که این مطالعه بی‏اثر و لغو خواهد بود، در حالی که خداوند حکیم است و همان‏طور که لغو از او صادر نمی‏شود، به کار لغو نیز دستور نمی‏دهد.
پس باید گفت هدایت فعل خداوند است به معنای اعطای نعمت فطرت و عقل و فرستادن انبیاء برای راهنمایی نوع بشر؛ اما انسان در انتخاب راه خود حق تعیین دارد و مجبور نمی‏باشد. «انّا هدیناه السبیل امّا شاکرا و امّا کفورا» (انسان/ 3)؛ اما ضلالت که برای انسان محقق می‏شود به خاطر گزینش نادرست خود مکلف می‏باشد.

رابطه هدایت با حق

اگر هدایت را به معنای راهنمایی و نشان دادن طریق بدانیم آن طریق بناچار باید به مقصد خاصی بینجامد و آن مقصد خاص حقیقت می‏باشد و طریق منتهی به آن در قرآن «صراط مستقیم» نامیده شده است: «اهدنا الصراط المستقیم» (فاتحه/ 6)
صراط در عرف مردم به جاده و راه عمومی گفته می‏شود و صراط مستقیم راهی است که همواره رهروان خود را به مقصد برساند و ما در این آیه شریفه از خداوند می‏خواهیم ما را به راهی راهنمایی کند که ما را به مقصد نهایی برساند و مقصد نهایی، حق و حقیقت است. پس هدایت مستلزم حقّ و ضلالت مستلزم باطل است. از آن جا که حق مطلق خداوند است «ان اللّه‏ هو الحق» (نور/ 25)، پس انسانِ هدایت شده کسی است که حرکت او به سوی خداست و تمام گفتار و کردار او رنگ الهی دارد و کسی که به این مرحله برسد هدفی جز بیان حق و تحقّق و حاکمیت حق ندارد.

راهنمایان و گمراه‏کنندگان از دیدگاه قرآن کریم

یکی از مسائل مهم اعتقادی فاعلیت خداوند و تأثیر او در وجود می‏باشد که این مسأله از مراتب توحید به شمار می‏آید. در این زمینه عده‏ای تا آن جا پیش رفته‏اند که معتقد شده‏اند هر آنچه از انسان صادر می‏شود فاعل واقعی آن خداوند است و انسان هیچ‏گونه قدرت و اراده‏ای از خود ندارد. البته اگر این دیدگاه را بپذیریم، ارتکاب جرائم و جنایات و صدور افعال ناپسند را نباید به انسان نسبت داد و نباید او را بر انجام چنین کارهایی مؤاخذه کرد؛ زیرا او در ارتکاب چنین اعمالی هیچ نقش و اراده‏ای نداشته است؛ در نتیجه اعتقاد به جزا و کیفر روز قیامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غیرقابل قبول خواهد بود، چه این که مجازات انسانی که در انجام کاری هیچ نقشی نداشته و تحت اراده الهی و بالاجبار آن کار را انجام داده است، به دور از عدالت الهی بلکه قبیح می‏باشد.
این مسأله در مورد بحث ما نیز جایگاه ویژه‏ای دارد و می‏بینیم در قرآن گاهی هدایت به خداوند نسبت داده می‏شود و گاهی به عواملی دیگر و همچنین ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشی برای انسان شویم و هدایت و ضلالت را معلول اراده الهی بدانیم، در واقع اختیار را از کف انسان گرفته‏ایم و همان اشکالی که در بحث توحید مطرح است در این جا نیز خودنمایی می‏کند. ما برای روشن شدن این مسأله به آیات قرآن مراجعه می‏کنیم تا ببینیم قرآن چه چیزهایی را عوامل هدایت یا ضلالت می‏داند. از دیدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبیاء راهنمایان بشر می‏باشند و در عین حال خدا، قرآن، انسان و شیطان به عنوان گمراه کنندگان مطرح هستند که خدا و قرآن در هر دو مورد در آیات قرآن به چشم می‏خورند که با توجه به آیات آنها را بررسی خواهیم نمود.

نقش خداوند در هدایت و ضلالت

هدایت و ضلالت در بسیاری از آیات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدایت عامه به خداوند در آیاتی مانند: «ربّنا الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثمّ هدی» (طه/ 50) و یا «انّا هدیناه السبیل امّا شاکرا و اما کفورا»(انسان/ 3) از این باب است که خداوند انسان را آفریده، استعداد و قوای طبیعی و فطری را در اختیار انسان قرار داده، وی را به نیروی عقل مجهّز نمود، و نیز پیشوایانی را برای هدایت تشریعی به سوی بشر فرستاده است. پس استناد این مرحله از هدایت به خداوند نیاز به توضیح ندارد. هدایت خاص که همان توفیق رحمانی یا رساندن به هدف است هر چند زمینه‏های آن را خود انسان با استفاده از هدایت عام الهی ایجاد می‏کند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده می‏شود. همچنین کسانی که از هدایت عام الهی در مرحله اول استفاده نکنند، خداوند آنها را گمراه می‏کند و این که ضلالت در آیاتی از قرآن به خداوند نسبت داده می‏شود، در این مرحله و به این معنی است.(اعراف/ 43و 178،رعد/ 27)
این ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه می‏گیرد و گمراه شدن او ناشی از توجه نکردن به دستورات پیامبران و بزرگان و بی‏توجهی به ندای فطرت بوده، ولی از آن جا که این انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و این اراده را خداوند آفریده و در اختیار انسان قرار داده، این ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان که بسیاری از افعالی که از انسان صادر می‏شود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ اللّه‏ رمی» (انفال/ 17). در این مورد گر چه پرتاب تیر توسط انسان و با نیروی بازوری او انجام می‏شود، اما از آن جا که نیروی تدبیر، توان بازو و اراده را خداوند در اختیار او قرار داده و نیز در هر لحظه ممکن است آنها را سلب کند، این عمل به خداوند نسبت داده شده است.

نقش کتب آسمانی در هدایت و ضلالت

کتب آسمانی با تبیین تکالیف بشر که زمینه را برای راهنمایی او فراهم می‏کند یکی از منابع اصلی هدایت انسان می‏باشند. پیامبران نیز در حقیقت برای بیان تعالیم این کتب برای بشر آمده‏اند. کتب آسمانی با این که متعدد و در ظاهر مختلف به نظر می‏رسند، اما در طول و مکمل یکدیگر بوده، قرآن کاملترین و برترین نمونه آنهاست. قرآن کتب آسمانی امتهای گذشته را به عنوان راهنمای بشر معرفی می‏کند: «انّا انزلنا التوراة فیها هدیً و نور» (مائده/ 44)
«و آتیناه الانجیل فیه هدیً و نور»(مائده/46)
این آیات بیان می‏کنند که کتب آسمانی برای هدایت نوع بشر آمده‏اند؛ مثلاً در سوره یونس می‏فرماید: ای مردم از سوی پروردگار شما برایتان پند و اندرزهایی آمده که درمانی است برای آنچه در سینه‏هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان به خدا.(یونس/ 57،بقره/ 2)
گاهی نیز قرآن یا کتب پیشین به عنوان وسیله گمراهی افراد بیان شده‏اند(مائده/ 64) و توجیه آن چنین است که قرآن برای هدایت انسان و ایمان آنها نازل شده، اما موضعگیری و عکس‏العمل آنها در مقابل تعالیم قرآن موجب ازدیاد کفر آنان می‏گردد. آنان وقتی گسترش اسلام و نفوذ آیات قرآن را می‏بینند، از آن جا که اسلام را نپذیرفته‏اند، سعی می‏کنند در مقابل آن بایستند و مانع پیشرفت آن شوند؛ از این رو روز بروز از هدایت الهی و راهی که قرآن ارائه نموده فاصله می‏گیرند و در واقع کفر آنها افزایش می‏یابد. این گونه ازدیاد گمراهی و طغیان در آیات مذکور به قرآن نسبت داده شده است.(14)

نقش انبیاء در هدایت

انبیاء همواره به عنوان هادی مطرح هستند و صفت گمراه کردن در قرآن به آن‏ها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرینش انسان در پی هدفی خاص یعنی تکامل و دستیابی به کمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق می‏باشد و بدین منظور هر چند به انسان استعداد فطری و نیروی تعقل و تفکر داده شده، اما برای شکوفایی این استعدادهای انسانی و افروختن مشعلی فروزان برای حرکت در طریق وصول به حق نیاز به وسیله‏ای است تا بتواند انسان را در این راه پرپیچ و خم راهنمایی کند و انسان مادی را با آن هدف غیرمادی مرتبط سازد. آن وسیله و واسطه انبیاء الهی هستند که ماهیتی بشری دارند و از ویژگیهای انسان برخوردارند، اما در بعد معنوی سرآمد تمام افراد عصر خود بوده‏اند. آنها اسوه و الگوی افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پیروی از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقیقت گام می‏نهد: «اولئک الذین هدی اللّه‏ فبهُداهم اقتده»(انعام/ 90)
هدایت انبیاء در عرض هدایت الهی نیست، بلکه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحت‏اندیشی و لطف حضرت حق و مکمل هدایت باری تعالی است. خداوند رحمان است و لطیف و لطف او ایجاب می‏کند که بشر را به سوی سعادت ابدی هدایت کند و برای عملی کردن این هدف، افرادی از بین انسانها را بر می‏گزیند که ویژگیهای انسانی دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمایند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درک کنند. از سوی دیگر آنان در بعد معنوی باید به گونه‏ای باشند که قابلیت ارتباط با عالم معنی و گرفتن وحی را از آن منشأ لطف داشته باشند، و این افراد انبیاء الهی هستند.

نقش انسان در هدایت و ضلالت

با توجه به آنچه یاد شد، آشکار گردید که انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفریده شده، دارای حق انتخاب است. همچنین انسان با برخورداری از نیروی عقل و خرد می‏تواند خوب و بد را تشخیص دهد و یکی را انتخاب نماید و چیزی به عنوان جبر که انسان را وادار به انتخاب راهی خاص کند وجود ندارد. آنچه در این جا مورد بررسی قرار می‏گیرد این است که انسان در هدایت یا ضلالت خود چه نقشی را می‏تواند ایفا کند و این که دیدگاه قرآن در این مورد چیست؟
انسان قابلیتهایی دارد که به فعلیت رساندن هر یک از آنها یا توجه خاص به هر کدام از آنها می‏تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آینده او را رقم بزند.

قابلیت درونی انسان

انسان بر اساس فطرت خود به سوی کمال گرایش دارد و نیروهایی از قبیل حسّ حقیقت‏جویی و حس خداپرستی او را در این راه تحریک می‏کنند. با وجود این، انسان مجبور به پیروی از این گرایشهای درونی نیست، بلکه غریزه‏هایی از قبیل شهوت، غضب، قدرت‏طلبی و خودخواهی نیز در طبیعت انسان هستند که هر یک منشأ برخی از رفتارها در انسان می‏باشند. این غرایز با این که سرمنشأ خیر بوده، هر یک به گونه‏ای به هستی و رشد انسان کمک می‏کنند، اما توجه بیش از حد به یکی از آنها و تقویت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال می‏گردد. بدین گونه انسان می‏تواند در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد و از این روست که قرآن بسیاری از مشکلات انسان را ناشی از اعمال خود او می‏داند چنان که می‏فرماید بسیاری از گرفتاریهای شما چیزهای است که خود شما در ایجاد آن نقشی داشته‏اید.(شوری/ 30)
تفسیر نمونه در بیان آیه شریفه می‏فرماید:
«هدایتها و ضلالتهایی که در این مورد به اراده خدا نسبت داده می‏شوند، در حقیقت پاداش و کیفرهایی است که در مقابل انجام اعمال نیک و بد به بندگان می‏دهد.»(15)
حال که سخن به این جا رسید، مناسب است به فهرست اعمال و کردار انسانی و موضعگیری‏های او که در گمراهی و سقوط او نقش دارند و موجبات آن را فراهم می‏آورند، اشاره‏ای گذرا داشته باشیم.
این اعمال عبارتند از:

1. پیروی از هوی و هوس

اگر انسان غرایز خود را تعدیل نکند و بیش از حد به ارضاء آنها بپردازد از خط اعتدال خارج شده، به ورطه انحراف سقوط خواهد نمود. قرآن کریم می‏فرماید: «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه‏ علی علم و ختم علی سمعه و قلبه...»(جاثیه/ 23)
در این آیه گمراه شدن بنده توسط خداوند معلول پیروی بدون چون و چرا از خواهشهای نفسانی است. وقتی انسان هواهای نفسانی را معبود و مُطاع خود قرار دهد بر چشم و گوش و قلب او مهر زده می‏شود؛ زیرا انسان چیزی را جز همان خواهشهای درونی خود نمی‏بیند و در چنین شرایطی درک حقیقت برایش غیرممکن می‏شود و این حالت به منزله مُهر زدن بر قلب و چشم شخص گمراه بیان شده است.

2. دوست ناباب

اگر انسان دوست ناباب و گمراهی را برگزیند و قدرت هدایت و راهنمایی او را نداشته باشد، در صورت ادامه دوستی با او خودش ممکن است تحت تأثیر واقع شود. این مسأله امروزه از مشکلات اصلی جامعه ما است. از سوی دیگر یک دوست خوب می‏تواند موجب هدایت و کمال انسان باشد. قرآن در مورد نقش دوستان می‏فرماید: «و یوم یعضّ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتّخذت مع الرّسول سبیلاً. یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلاً» (فرقان/ 28 ـ 27)

3. پیروی نسنجیده از بزرگان

یکی از عوامل اصلی مشکلات کشورهای جهان سوم و نیز کشورهای اسلامی پیروی حساب نشده سیاستمداران و رهبران آنها از بیگانگان از جمله سیاستمداران برجسته جهان است. این مسأله سبب بی‏توجهی به تعالیم اسلام و مصالح جوامع اسلامی می‏شود و نیز موجبات گمراهی انسان را فراهم می‏آورد. انسانی که مطیع بزرگان جامعه خود باشد مصالح و سرنوشت خود در روز قیامت را فراموش می‏کند و از آن غافل می‏شود. قرآن می‏فرماید: عده‏ای از افرادی که روز قیامت دچار عذاب شوند بهانه می‏آورند که خدایا ما از بزرگان پیروی کردیم و گمراه شدیم.(احزاب/ 66) از سوی دیگر پیروی از تعالیم رسولان و فرستادگان الهی موجب هدایت انسان و حرکت او در صراط حق می‏باشد و کسی که از فرزانگان و عارفان پیروی کند به کمال مقصود خود خواهد رسید.

4. پیروی حساب نشده از اجداد

تقلید و پیروی کورکورانه، همان گونه که در گذشته سبب گمراهی افراد می‏شده و بسیاری از افراد اعتقادات اجداد و نیاکان خود را بدون تحقیق در مورد صحّت و حقانیت آنها می‏پذیرفتند، امروزه نیز بر جوامع انسانی سایه افکنده است و پیروان بسیاری از ادیان به گونه‏ای موروثی و بدون هیچ گونه جستجو معتقد به باورهای نیاکان خود بوده، از آن دفاع می‏کنند. در پاره‏ای از موارد حتی پیروان یک دین در مرحله عمل نیز با تقلید از نیاکان خود به تعالیم واقعی آن دین توجه نمی‏کنند که این حالت از نظر قرآن مردود شمرده شده است. حتی قرآن اطاعت از پدر و مادر را در صورتی که موجب گمراهی انسان باشند نهی کرده است: «و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما» (لقمان/ 15)

5. احساس بی‏نیازی

اگر انسان خود را در مقابل حضرت حق بی‏نیاز پندارد و احساس کند تمام امور خود را می‏تواند حل و فصل کند و به قدرت الهی نیاز ندارد، دچار گمراهی شده، طغیان خواهد کرد. لذا در تعالیم اسلامی همواره نیاز انسان و وابسته بودن او به منبع پرفیض الهی تذکر داده می‏شود. قرآن یکی از علل گمراهی افراد را غفلت و فراموشی تعالیم الهی و یاد خداوند می‏داند.(فرقان/ 18-17)

6. پیروی از اکثریت

یکی دیگر از عوامل اصلی گمراهی بشر پیروی از اکثریت است که در طول تاریخ موجب مخفی ماندن حق و نشر باطل گردیده است. بشر امروزی نیز از این مشکل رنج می‏برد و برخی از ملتها در اثر پیروی از رأی اکثریت دچار مشکلات روحی و معنوی بسیاری شده‏اند. یکی از شبهاتی نیز که امروزه علیه مکتب اهل البیت علیهم‏السلام مطرح می‏شود، این است که اگر این مکتب بر حق است چرا پیروان آن در اقلیت هستند؟
در پاسخ باید گفت که اکثریت یا اقلیت بودن نمی‏تواند معیار حق و باطل باشد، بلکه گاهی اکثریت بر حقند و در بسیاری از موارد نیز اقلیت بر حق می‏باشند و اکثریت بر کفر، فساد و ضلالت؛ چنان که قرآن کریم در موارد متعددی بدان اشاره کرده است و گاهی می‏فرماید اکثر آنها نمی‏دانند، یا اکثر آنها تعقل نمی‏کنند، یا می‏فرماید اگر از اکثریت پیروی کنی از راه خدا منحرف خواهی شد و علّت آن را این می‏داند که آن اکثریت بر اساس حدس و گمان تصمیم‏گیری می‏کنند.(انعام/ 116)

7. پرستش بتها

پرستش بتها گر چه خود معلول گمراهی و انحراف است، اما در عمیقتر شدن ضلالت انسان تأثیر دارد: «ربّ انهنّ اضللن کثیرا من الناس...» (ابراهیم/ 36)
در این آیه مشاهده می‏کنیم که حضرت ابراهیم علیه‏السلام گمراهی بسیاری از مردم را به خاطر بتها می‏داند.

نقش شیطان در ضلالت انسان

یکی از اصلیترین عوامل گمراه کننده انسان شیطان است. نه تنها شیطان، بلکه شیاطین انس و جن به شیوه‏های مختلف انسان را فریب داده، از راه سعادت خارج می‏کنند. در سوره فصّلت می‏فرماید، کفار در روز قیامت از خدا می‏خواهند اجازه دهد شیاطین جنّ و انس را زیر پای نهند، به این دلیل که علّت گمراهی خود را در وجود آنان می‏بینند و اکنون در روز جزا به فکر انتقام می‏باشند.(فصّلت/ 29) قرآن کریم این سخن را از سوی آنان نقل می‏نماید و آن را رد نمی‏کند و این مشخص می‏سازد که شیطان در ضلالت انسان نقش داشته است.
در عرف مردم نیز انجام بسیاری از کارهای نامطلوب به عنوان عمل شیطانی مطرح است. در قرآن نیز در سرگذشت آدم و حوا از شیطان بتفصیل بحث شده است.

چگونگی حیله‏های شیطانی

اغوا کردن، وسوسه و تزیین امور دنیوی برای انسان راههای عمده نفوذ حیله‏های شیطانی در قلب انسان است. شیطان امور مادی از قبیل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونه‏ای برای انسان مهم و زیبا جلوه می‏دهد که توجه انسان به آنها کاملاً جلب شده، از امور معنوی غافل می‏گردد.
قدرت وسوسه‏های شیطان به حدی زیاد و مؤثر است که حتی در شخصی همچون آدم ابوالبشر که از انبیاء الهی است نفوذ می‏کند. هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حیات او را در کف گیرد، اما او از وسوسه‏های شیطان متأثر گردید: «فوسوس لهما الشیطان... فدلاّهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما» (اعراف/ 22)

زمینه‏ها و شرایط هدایت و ضلالت

تاکنون در مورد عوامل هدایت و ضلالت، یا هادی و مُضلّ بحث کردیم. اکنون باید دید این عوامل در چه شرایطی و با وجود چه زمینه‏هایی در وجود انسان کارایی دارند. فایده این بحث در این است که انسان می‏تواند با ایجاد زمینه‏های هدایت در سرنوشت آینده خود ایفاء نقش نماید و نیز دوستان و اطرافیان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخیص دهد و خود را از نیروهای اهریمنی حفظ نماید. در ادامه، این زمینه‏ها یکایک مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
یکی از زمینه‏های هدایت «تقوا» است که انسان با ایجاد آن می‏تواند از تعالیم الهی استفاده نموده، نسبت به آینده خود مطمئن گردد. «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» (بقره/ 2). تقوا شرط هدایت ثانویه الهی است؛ یعنی هدایت عام شامل تمام افراد است و هر کس می‏تواند از نعمت فطرت و عقل و تعالیم انبیاء استفاده کند، اما مراحل خاص هدایت از قبیل توفیق شرایط خاصی دارد که یکی از آنها تقواست و کسانی که کفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند.
یکی دیگر از شرایط هدایت «ایمان» است. قرآن در موارد متعددی به این مطلب اشاره دارد و می‏فرماید کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ایمانشان خداوند آنان را هدایت می‏کند. به نظر می‏رسد که مراد از هدایت در این گونه آیات هدایت خاص یعنی همان توفیقات رحمانی باشد؛ چه این که راهنمایی و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصی ندارد.
از دیگر شرایط هدایت این است که انسان پذیرای حق و حقیقت باشد، گوشی شنوا و فکری فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه کرده، پس از ارزیابی، آن را که حق است بپذیرد: «الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئک الذین هداهم اللّه‏...»(زمر/ 18)
این آیه اعم از هدایت عام الهی و توفیقات خاص او باشد.
توضیح آیه در مورد هدایت عامه چنین است که خداوند راه صحیح و کلمه حق را برای همه بیان کرده، اما آن کس که حق را نپذیرد از آن بهره‏ای نبرده و می‏توان مجازا گفت خدا او را هدایت نکرده است و در مورد هدایت خاصه روشن است که افراد متعصب که حاضر نشوند به نظرات دیگران گوش فرا دهند و خود را بهترین افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفیقات الهی شامل آنها نشود.
دیگر از اعمالی که زمینه هدایت را فراهم می‏آورد جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل اللّه‏ است. جهاد به معنای کار دشوار و سخت است.(16)
و علت نامگذاری این اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلکه باید گفت این دشوارترین کارهاست؛ چه این که انسان از بهترین سرمایه یعنی جان خود می‏گذرد و برای رضایت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص می‏نهد، یا مال خود را که شب و روز برای گردآوری آن تلاش کرده تقدیم حضرت حق می‏کند. هجرت نیز که در جریان آن انسان ممکن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و یا اموال خود را رها کند و به دیار غربت روانه شود، کاری است بسیار دشوار. چنین شخصی از وصل یاران چشم می‏پوشد تا به وصل جانان نایل آید و این هنرنمایی نه کار هر کس، بلکه هنر شخصی است که اسیر اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوه‏گر شده باشد: «و الذین آمنوا و هاجروا و جاهداوا فی سبیل اللّه‏ باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه‏ و اولئک هم الفائزون» (توبه/ 20).
بلی رسیدن به منبع فیض الهی که نهایت سیر انسان می‏باشد در پرتو مجاهده و هجرت امکان‏پذیر است.
همان طور که برخی از اعمال و رفتار انسان به هدایت او کمک می‏کند، بعضی از رفتارها و موضعگیری‏های او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهی و افتادن در ورطه گمراهی می‏گردد. هر چند فطرت انسان بر گرایش به سوی خداوند آفریده شده و ذاتا به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونی هدایت برایش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبیاء الهی هم برای راهنمایی او آمده‏اند، اما سلوک در این راه به صورت حتمی و جزمی نیست، بلکه چه بسا به خاطر عواملی عارضی انسان از صراط حق منحرف شود: «انّا هدیناه السبیل امّا شاکرا و اما کفورا»(انسان/ 3)
این عوامل در زمینه‏ها و شرایط خاصی می‏توانند مؤثر باشند و فطرت خداجوی انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت این زمینه‏ها اهمیت ویژه‏ای دارد و با دانستن آنها انسان می‏تواند خود را از سقوط در وادی ضلالت حفظ نماید و تلاش عوامل گمراهی از قبیل شیطان را خنثی نماید. در ادامه، این شرایط را یکایک مورد بررسی و مطالعه قرار خواهیم داد:

1ـ عدم تفکر

یکی از چیزهایی که از دیدگاه اسلام ارزش بسیاری دارد تفکر می‏باشد. از نظر قرآن کسانی می‏توانند از آیات الهی بهره ببرند و عبرت بگیرند که اهل تفکر باشند: «انّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (رعد/ 3)
«و کذلک یبیّن لکم الایات لعلّکم تتفکّرون» (بقره/ 219)
در روایات نیز توجه خاصی به تفکر شده و به تعلیم و تعلم و تفکر اهمیت ویژه‏ای داده شده است. امام هشتم علیه‏السلام می‏فرماید:
«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، و انّما العبادة التفکر فی امر اللّه‏ عزّوجل.»(17)
تفکر رکن اصلی قوام انسان و زندگی اجتماعی اوست، به گونه‏ای که اگر این رکن خدشه‏ای بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشکلاتی خواهد شد و قوام خود را نمی‏تواند حفظ کند و نتیجه آن، انحراف و گمراهی است: «ام تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضلّ سبیلاً» (فرقان/ 44)
از آن جا که شنیدن کلام معقول و تعقل و تفکر و سپس پذیرش کلام حق، راه رسیدن به حق مطلق و کمال نهایی است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگی به دور هستند، لذا آنها در جامعه انسانی جای نمی‏گیرند. و همانند چهارپایان بلکه بدتر هستند؛ زیرا چهارپایان ذاتا از چنین نعمتی محروم بوده‏اند، اما به این افراد چنین موهبتی عطا شد، ولی از آن استفاده نکردند؛ لذا شایستگی ملامت و سرزنش دارند. همچنین در موردی که انسان از دیگر استعدادهای خدادادی خود استفاده نکند این مسئله صدق می‏کند؛ مثلاً چنانچه قوه تعلم یا تفحص از حقیقت و تلاش و کوشش در انسان به خاموشی گراید، او شایسته سرزنش است، در صورتی که حیوان که از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمی‏شود.

2ـ بی‏اعتقادی نسبت به قیامت

بی‏اعتقادی به روز جزا از موجبات و زمینه‏های ضلالت است؛ زیرا انسان در چنین شرایطی انگیزه‏ای برای کنترل رفتار خود و پیروی از معیارهای الهی ندارد. قرآن نیز در بسیاری از موارد مشرکان و کفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش می‏کند. خداوند متعال در سوره هود می‏فرماید: «و یبغونها عوجا و هم بالآخرة هم کافرون»(هود/ 19)
و نیز می‏فرماید: «فالذین لایؤمنون بالآخرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرون»(نحل/ 22)
در مقابل، آیاتی وجود دارند که در آنها یقین داشتن به آخرت عامل تقوا و در نهایت هدایت انسان و رستگاری او بیان می‏شود. این واقعیت در آیات اول سوره بقره بیان شده است: «و بالآخرة هم یوقنون» (بقره/ 4)

3ـ رضایت به زندگی این دنیا و اطمینان به آن

در سوره یونس به یکی دیگر از شرایط عارض شدن گمراهی اشاره شده و آن عبارت است از رضایت به زندگی این جهان و اطمینان داشتن به بقاء آن: «و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنّوا بها» (یونس/ 7)
این فکر موجب غفلت انسان از امور معنوی و الهی می‏شود. بدین‏سان کسانی که می‏پندارند زندگی آنان در این دنیا خلاصه می‏شود و تنها باید برای تأمین نیازهای این دنیا تلاش کنند و به فکر تأمین نیازهای دنیای دیگر نیستند، در معرض انحراف و گمراهی قرار دارند و معمولاً چنین افرادی برای دستیابی به اهداف و خواسته‏های خود دست به هر عملی می‏زنند. ریشه بسیاری از اعمال ضد انسانی که در طول تاریخ انجام شده در این گونه طرز فکر جای دارد. مگر یکی از عواملی که همواره در طول تاریخ برای جامعه انسانیت مشکل آفریده است فکر توسعه‏طلبی و کشورگشایی نبوده است؟ مگر نه این است که کشورگشایی یعنی اهتمام بیش از حد به دنیای مادی: «الذین یستحبّون الحیوة الدنیا علی الآخرة... اولئک فی ضلالٍ بعیدٍ»(ابراهیم/ 3)

4ـ غفلت

اگر انسان آیات خداوند را فراموش کند و از آنها غافل گردد، از نعمت هدایت محروم خواهد شد؛ چنان که قرآن کریم می‏فرماید: «و الذین هم عن آیاتنا غافلون»(یونس/ 7) البته این امری است طبیعی و بر خلاف انتظار نمی‏باشد؛ چه این که در امور دنیوی نیز غفلت موجب محروم شدن انسان از یک موهبت یا امتیاز می‏گردد؛ مثلاً انسانی که تصمیم دارد از تسهیلات دولتی برای کار خاصی استفاده کند باید متوجه باشد که در چه زمان و تحت چه شرایطی این کار شدنی است و چگونه و در چه موقعیتی تقاضای خود را مطرح کند. حال چنین شخصی اگر با بی‏توجهی و غفلت از کنار مسائل یاد شده بگذرد یقینا به هدف خود نخواهد رسید. امور معنوی و دینی نیز همین‏گونه است و راه یافتگان کسانی هستند که دچار غفلت نشده‏اند.

5 ـ کفر به خداوند و بی‏اعتقادی به روز قیامت

از نظر یک فرد بی‏ایمان، زندگی به همین دنیای مادی محدود می‏شود و از غیب و قیامت خبری نیست و طبیعی است که رفتار چنین فردی آنگونه که دین انتظار دارد نباشد و در راهی که قرآن ارائه می‏دهد حرکت نکند. از آن جا که چنین شخصی به معاد و روز حساب نیز معتقد نیست تکالیف و دستورات دینی از نظر او پوچ و بی‏مفهوم می‏باشد؛ زیرا در این دنیا مشاهده نمی‏کند که نتیجه‏ای بر آنها بار شود و مترتب شدن نتیجه در روز قیامت را نیز قبول ندارد. از این رو، در پندار او این تعالیم مردود و غیرقابل قبول می‏نماید. حتی اگر در میان جوامع الهی و نیز جامعه اسلامی تحقیق کنیم، به این جا می‏رسیم که اکثر افرادی که مرتکب اعمال خلاف شرع می‏شوند و حقوق دیگران را نقض می‏کنند، در اعتقاد به روز واپسین و محاسبه کردار و گفتار آدمی در آن روز سست می‏باشند. از این روست که چنین افرادی بیشتر در معرض گمراهی هستند و معمولاً برای رسیدن به آرزوهای خود دست به هر کاری می‏زنند. قرآن کریم در مورد کافران می‏فرماید خواه آنها را هشدار دهی یا هشدار ندهی، آنها ایمان نمی‏آورند.(بقره/ 6)

6ـ شبهه‏افکنی و صدّ عن سبیل اللّه‏

در تعلیمات قرآن ایجاد شک و شبهه در قلوب دیگران و نیز جلوگیری از حرکت در راهی که خداوند ترسیم کرده از عواملی شمرده می‏شود که زمینه ضلالت انسان را فراهم می‏آورد. قرآن کریم در اشاره به این دو نکته می‏فرماید: «الذین یستحبّون الحیوة الدنیا علی الآخرة و یصدّون عن سبیل اللّه‏ و یبغونها عوجا اولئک فی ضلال بعید»(ابراهیم/ 3)
در این آیه ابتدا توجه به حیات دنیا و اصل قراردادن آن بیان شده و آن گاه دو عنصر دیگر، یعنی صد عن سبیل اللّه‏ و شبهه‏افکنی در اذهان دیگران مطرح می‏شود و بصراحت آن دو را از عوامل گمراهی می‏داند. برخی از نویسندگان سه نکته مذکور در این آیه را سه درجه متفاوت از ضلالت می‏دانند که هر یک مترتب بر دیگری است: اول انتخاب زندگی دنیوی و بی‏توجهی به آخرت، دوم صد عن سبیل اللّه‏ و جلوگیری مردم از گرایش به حق و سوم القاء شک و شبهه در میان مردم و منحرف کردن قلوب آنان از راه حق.(18) اما به نظر می‏رسد این ترتیب مورد عنایت آیه قرآن نباشد؛ چه این که معمولاً مرتبه القاء شبهه قبل از صدّ عن سبیل انجام می‏شود و معمولاً دشمنان حق بعد از آن که در شبهه‏افکنی شکست می‏خورند و از این راه نمی‏توانند مانع گرایش مردم به حق شوند، دست به حرکتهای نظامی می‏زنند و عملاً از حرکت مردم به سوی حق جلوگیری می‏کنند.

ویژگیهای هدایت یافتگان و گمراهان

گاهی به آیاتی از قرآن برمی‏خوریم که از خصوصیات هدایت یافتگان یا گمراهان سخن می‏گوید و می‏توانیم آنها را به عنوان نشانه افراد گمراه یا هدایت شده مطرح نماییم که عبارتند از:

1ـ شرح صدر و ضیق صدر

خداوند به کسی که در صراط مستقیم قرار گرفته، شرح صدر می‏دهد. شرح صدر یعنی فراخی و وسعت سینه به طوری که یارای پذیرش حق و حقیقت را داشته باشد. دل انسان در چنین شرایطی نرم می‏گردد، از لجاجت و سرسختی در دفاع از عقیده باطل خود دست بر می‏دارد و هر گاه حق با افکار او ناسازگار باشد براحتی افکار و ایده‏های خود را کنار می‏گذارد و حق را با آغوش باز می‏پذیرد. قرآن کریم می‏فرماید: هر کس را خداوند بخواهد هدایت کند، به او شرح صدر می‏دهد(انعام/ 125). شرح صدری که ظرف علم و شناخت است وسعت قلب است، به طوری که معارف حقه‏ای را که بر او عرضه می‏شود پذیرا باشد.(19)
آیه یاد شده سپس به نشانه گمراهان اشاره دارد که بر خلاف هدایت یافتگان دچار ضیق صدر می‏باشند و مراد از آن تنگی سینه است، به گونه‏ای که باعث دشواری پذیرش حق باشد.
قابلیت نداشتن برای رسوخ حق در قلب انسان، نداشتن انعطاف پذیری و عدم ملایمت و نرمش که بشر امروزی را در بر گرفته و حاضر نیست با حق و حقیقت مدارا کند، برخاسته از همین صفت می‏باشد. بسیاری از مردم مخصوصا دانایان هر قوم و ملتی در مورد حق و حقیقت چیزهایی شنیده‏اند یا مطالعه کرده‏اند و گاهی آن را می‏دانند، ولی از سرِ لجاجت و تنگ‏نظری که ناشی از رفتار خود آنان است، ظرفیت پذیرش آن راندارند. در صدر اسلام دشمنان کینه‏توز اسلام گوشهای خود را از پنبه پر می‏کردند تا مبادا ندای حق را بشنوند و وقتی یکی از دوستانشان قصد طواف کعبه را داشت به او پیشنهاد می‏کردند گوشهای خود را ببندد تا مبادا صوت دلنشین پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که حاوی پیامهای قرآن کریم و حامل حقیقت بود به گوش آنها برسد و دل آنها را نرم کرده، به حق متمایل سازد.
گاهی انسان به حدی در ورطه لجاجت غوطه‏ور و سخت‏دل می‏شود که دیگر هیچ عاملی نمی‏تواند بر او تأثیر بگذارد و به آن جا می‏رسد که «ختم اللّه‏ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»(بقره/ 7)
استاد آیة‏اللّه‏ معرفت در این باره می‏فرماید: در این آیه تشبیه و استعاره وجود دارد و کنایه از اعتیاد این افراد به عناد و لجاجت داشته(20) و قلب آنها بکلی سیاه شده و جایی برای نقش بستن حق در آن باقی نمانده است. اینها در اثر اعمال و رفتاری که داشته‏اند و به خاطر موضعگیری‏های خود تا آن جا پیش رفته‏اند که دیگر هیچ عاملی در آنها نمی‏تواند نفوذ کند و گویا خداوند بر چشم، گوش و قلب آنها مُهر زده و آنها قدرت دیدن، شنیدن و تحلیل واقعیتها را ندارند.

2ـ تشخیص حق از باطل

یکی از نشانه‏های انسانی که هدایت شده این است که می‏تواند حق را از باطل تشخیص دهد. نیروی تشخیص این دو از یکدیگر موهبتی است که از سوی خداوند به پرهیزگاران داده می‏شود و تقوا خود از نشانه‏های هدایت است «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین»(بقره/ 2)
پس تقوا نشانه هدایت عامه و مقدمه هدایت خاصه است و نیروی تمیز حق از باطل به متقین ارزانی می‏شود: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا اللّه‏ یجعل لکم فرقانا»(انفال/ 129)
بدین‏سان می‏توان گفت این نیرو از نشانه‏های هدایت است. در آیه مذکور کلمه فرقان آمده است و فرقان یعنی فرق گذارنده و جداکننده حق از باطل، تشخیص دهنده خالصی از ناخالصی و آئینه تمام‏نمای حقیقت. از طرفی حق و باطل ارتباط مستقیم با هدایت و ضلالت دارند و سرانجام جاده هدایت به مقصدی می‏انجامد که حق نامیده می‏شود و این راهی است پرپیچ و خم و دارای نقاط کور وگمراه‏ کننده و برای تعیین مسیر صحیح و جلوگیری از سقوط، بهترین وسیله چراغ تقواست. مؤلف تفسیر نمونه پس از شرح کلمه فرقان و تقوا به نکته‏ای اشاره می‏کند و می‏نویسد: «نیروی عقل انسان به قدر کافی برای درک حقایق آماده است، ولی پرده‏هایی از حرص و طمع و شهوت و خودبینی و حسد و عشق افراطی به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهی در مقابل دیده عقل آشکار می‏گردد... و پیداست که در چنین محیط تاریکی انسان چهره حق و باطل را نمی‏تواند بنگرد؛ اما اگر با آب تقوا این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از بین برود، دیدن چهره حق آسان است.(21)
این هم مسلم است که هر کس در گمراهی به سر برد از این نیرو محروم خواهد شد؛ چه این که این چراغ در اختیار کسانی قرار داده می‏شود که قلب و دل خود را جلا داده و آن را برای شنیدن حق و پذیرفتن آن آماده نموده‏اند. چنین قلبی است که کلمه حق می‏تواند در آن رسوخ کند و آن را روشن سازد؛ اما قلبی که این زمینه را ندارد، بلکه زمینه مهر زدن بر قلب، چشم و گوش او فراهم است، هرگز نمی‏تواند حقیقت را بشنود؛ چه رسد به این که بخواهد آن را با غیر آن مقایسه نموده، حقیقت را برگزیند.

نتیجه و دستاورد هدایت و ضلالت

مسأله دیگر در زمینه مورد بحث، چگونگی سرنوشت افراد هدایت یافته یا افراد گمراه است و این که فرایند هدایت چه پیامدی برای انسان دارد. در این مورد نیز به آیات قرآن مراجعه می‏کنیم تا ببینیم حق متعال که انسان را از ازل تا ابد هدایت نموده و ابزار رسیدن به حق را در اختیار او قرار داده و او را از موانع راه بر حذر داشته است چه می‏فرماید.
قرآن کریم در یک جمله به گونه‏ای جامع به نتیجه هدایت و آثار مترتب بر آن اشاره می‏کند؛ آن جا که می‏فرماید: «فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون»(بقره/ 38). هر کس از دستورات و راهنماییهای الهی پیروی کند نه هراسی دارد و نه حزن و اندوهی.
هراس ندارد برای این که همه وظایف و تکالیف خود را انجام داده است، از موهبتهای الهی که در اختیار وی قرار داده شده استفاده برده، عقل و دانش خود را به کار گرفته، به راهنماییهای رسولان الهی نیز گوش دل سپرده و با شناخت راه حق از باطل، آن را برگزیده و در عمل هم به آن ملتزم شده است. مسلما چنین شخصی از آینده خود بیم ندارد.
انسان هدایت یافته از قدم نهادن در صحنه برزخ و قیامت و عبور از صراط واهمه‏ای ندارد و از ورود به میدان محاسبه الهی و دریافت نامه اعمال خود بیم به خود راه نمی‏دهد که «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»
روحیه چنین کسی از این هم بالاتر است و او نسبت به دستاوردهای آینده خود در روز جزا هیچ گونه حزنی ندارد و مطمئن است که در یوم الحساب هیچ درد و رنجی متوجه او نیست، بلکه بسیاری از پاداشها به او داده خواهد شد. لذا است که صرف اموال در راه خیر، دادن فرزندان در راه خدا، جان دادن در راه معبود و کشته شدن برای وصال نه تنها تلخ نیست، بلکه بسیار شیرین و همانند عسل می‏باشد. چنین انسانی با دلی آرام به سوی معبود خود می‏شتابد، چنان که قرآن کریم در این مورد می‏فرماید: «لایحزنهم الفزعُ الاکبر و تتلقّاهم الملائکة هذا یومُکم الذی کنتم توعدون» (انبیاء/ 103) این افراد هستند که در روز خوف عظیم هیچ واهمه و هراسی ندارند، بلکه ملائکه به آنها بشارت می‏دهند و می‏گویند این روز خوب و شادی است که انتظار آن را می‏کشیدید.
از سوی دیگر ضلالت نیز آثار و نتایجی دارد که قرآن به آنها اشاره می‏کند:
«قل من کان فی الضّلالة فلیمدد له الرّحمن مدّا اذا رأو ما یوعدون» (مریم/ 75) هر کس در ضلالت و گمراهی قرار گیرد در همان ضلالت امداد می‏شود و در ژرفای تاریکی فرو می‏رود؛ زیرا او تلاشهای خودش را در همان مسیر قرار داده است. این امری است طبیعی که وقتی انسان از راه اصلی منحرف شود، هر چه در راه انحرافی پیش رود بازگشتش به راه اصلی دشوارتر شده، هر لحظه از راه اصلی بیشتر فاصله می‏گیرد. وقتی انسان به سوءاختیار خود از هدایت الهی محروم شود و زخارف دنیوی توجه او را به خود جلب نماید و از امور معنوی و معارف الهی فاصله بگیرد و از آنها غافل شود، از حقیقت فاصله گرفته، هر گامی که بر می‏دارد در ورطه ضلالت بیتشر فرو می‏رود و بیشتر غرق می‏شود و این معنای امداد در گمراهی است.
«الذین یحشرون علی وجوههم الی جهنّم اولئک شرٌّ مکانا و اضلّ سبیلاً»(فرقان/ 34)
«و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی و اضلّ سبیلاً» (اسراء/ 72)
در این دو آیه موقعیت گمراهان در روز قیامت بیان شده است. فرد گمراه به انسانی تشبیه شده که به صورت خوابیده و بر روی زمین کشیده می‏شود. از آن جا که وی در این جهان کور بوده، از راه راست منحرف شد و صراط مستقیم را ندید، در روز قیامت نیز دارای حالتی است که نمی‏تواند راه خود را ببیند و گویا بر روی زمین به صورت کشیده می‏شود؛ لذا در آیه دوم می‏فرماید هر کس در این جهان واقعیت و حقیقت را نبیند و کور باشد، در قیامت نیز کور خواهد بود وبیشتر گمراه می‏شود.

پی‏نوشتها

1. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة المرتضویه، 502 هجری، ماده هدی و ماده ضلل.
2. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسماعیلیان، 1393 ق، ج9، ص8.
3. المیزان، ج12، ص292.
4. جوادی آملی، هدایت در قرآن، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1364 ش، ص22.
5. محمدی ری‏شهری، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق، ج6، ص142، حرف
«ع».
6. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ج3، باب فطرة الخلق علی التوحید، ص19.
7. امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه، ج4، ص303.
8. المفردات فی غریب القرآن، ماده هدی.
9. المیزان، ج14، ص166.
10. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1399 ق، ص343.
11. هدایت در قرآن، ص33.
12. جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1366 ش، ج3، ص156.
13. فخررازی، التفسیر الکبیر، چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج20، ص27.
14. بنگرید به: المیزان، ج6، ص35.
15. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج5، ص229.
16. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ماده جهد.
17. میزان الحکمه، ج3، کتاب الایمان و الکفر، باب تفکر، ص92.
18. منیژه سیار اطراش لنگرودی، هدایت و ضلالت در قرآن، کلام و فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ص94.
19. المیزان، ج7، ص341.
20. محمد هادی معرفت ،التمهید، ج3، ص214.
21. تفسیر نمونه، ج7، ص141.

مقالات مشابه

فلسفه وجودي دين با تأکيد بر تفسير آيه 24 انفال

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهعبدالله حاجی صادقی

واکاوی وجه ارتباط هدایت به متّقین در نظر مفسّران

نام نشریهپژوهش نامه معارف قرآنی

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, محمدحسین شیرافکن

بازشناسی مفهوم هدایت در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهامین فتحی

توفيق

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهپرویز آزادی

گونه شناسی هدایت الهی در قرآن و حدیث

نام نشریهعلوم حدیث

نام نویسندهمحمد محمدی ری شهری

صراط مستقیم از دیدگاه کتاب و سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهلیلا صدرهاشمی